سلام موبلند جونم :)
چند دقیقه پیش صدای بی حالمو شنیدیو اما من وقتی صداتو شنیدم حالم بهتر شد. چون شاید نصف حالم که بد بود بخاطر حس تنهایی بود. هنوزم نصف دیگه حالم بد هستا اما خب فکر کنم سرمای بدی خوردم. بعد از هشت سال اینا داریم از این خونه میریم. دوست دارم روی دیواراش یادگاری بنویسم اما نمیشه خب. چه خاطره های تلخ و شیرینی داشتیم. با عشق اولم وقتی آشنا شدم که توی این خونه زندگی میکردیم...اوف ف ف ف! همین جا بودم که بالاخره دیدم زندگیمونم بهتر شده. بعضی وقتها حواسم خیلی به دخترای اینجا بود، یعنی سعی میکردم دورادورشون ایستاده باشمو حواسم باشه کسی اذیتشون نکنه. چه دخترای خوبی. دلم براشون تنگ میشه هم برای سبزی فروش و بغال مهربون دلم تنگ میشه خب.
موبلند ممنون که امروز صداتو شنیدم :)
وای خدای من چه جوجویی دارم من


میبینم که پسزم همش چشماش دنبال دختراس
آره همیشه لحظه جابجایی و دوری دلگیره
خیلی
موکت خریدی؟!
تازه رسیدیم خونه....اوف پدرم دراومد.
حالا یه چیز جالب و شایدم پرتنش، اینکه ما دیدیم این تابلو کوچه ما بجای اینکه سرجاش باشه کنار تابلو کوچه بغلی نصب شده....امروز صاحب خونمون گفتش که سر کوچه دعواست. یه نفر که میخواد اونجا مجتمع تجاری درست کنه مدعی مالکیت اونجاست.....جاش خوبه ها ولی خلاصه اینا که تابلو کوچه را برمیدارن حتما بلدن برای منفعتشون کارای دیگه هم بکنن. این بود که یه خورده نگران شدم، البته شایدم بی مورد باشه :)
خب مگه بده؟!!
من دعوا دوس دارم
بجنس
اولا بجنس خودتی

بعدشم چطوری بهانه گیر
سوما تو چرا اینقد من رو دوس داری؟!
خل خودمی
سلام
خب انقدر تو میگی من خل توام منم باور کردم مال تو هستم خب دوست دارم :)