بهانه گیر

یکی ام که میدونه، همه دروغ ها رسوا میشه و جوانه ای بیرون میاد و زمین، زمین میشه

بهانه گیر

یکی ام که میدونه، همه دروغ ها رسوا میشه و جوانه ای بیرون میاد و زمین، زمین میشه

oh

س

آهای "س" میدونم که میای! عصبانیم کردی

تو خیلی شبیه موبلندی

مشکوکم بهت

ولی به هر حال دیگه اعصابمو خرد کردی


بچه نشو

  بچه شو

با ستاره ها

اگه آدم گذاشت اهلیش کنن بفهمی نفهمی خودش رو به این خطر انداخته که کارش به گریه کردن بکشه


آدم‌های سیاره شما، پنج‌هزار گل را در باغچه‌ای می‌کارند اما گلی را که می‌خواهند، آن میان پیدا نمی‌کنند...


جز با چشم دل نمی‌توان خوب دید. آن‌چه اصل است از دیده پنهان است. ارزش گل تو به قدر عمری است که به پاش صرف کرده‌ای!


انسان‌ها این حقیقت را فراموش کرده‌اند، اما تو نباید فراموشش کنی. تو تا زنده‌ای نسبت به چیزی که اهلی کرده‌ای مسئولی!


باید خیلی خیلی حوصله کنی. اولش کمی دورتر از من به این شکل لای علف‌ها می‌نشینی، من زیرچشمی نگاهت می‌کنم و تو لام تا کام هیچی نمی‌گوئی- چون کلمات سرچشمهٔ سوءتفاهم‌ها هستند- عوضش می‌توانی هرروز یک‌خرده نزدیک‌تر بشینی.


تو هنوز برای من پسربچه‌ای بیش نیستی مثل صدهاهزار پسربچه دیگر و من نیازی به تو ندارم. تو هم نیازی به من نداری. من برای تو روباهی هستم شبیه به صدهاهزار روباه دیگر. ولی تو اگر مرا اهلی کنی هردو به هم نیازمند خواهیم شد. تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت و من برای تو در دنیا یگانه خواهم بود.


شبانگاهان که به‌آسمان پرستاره می‌نگری، آن‌ها به‌تو تعلق دارند، گوئی ستاره‌ها می‌خندند، چون من روی یکی از آن ستاره‌ها زندگی می‌کنم، روی یکی از آن ستاره‌های خندان. ستاره‌ها فقط به‌تو تعلق دارند، همان ستاره‌هایی که می‌توانند بخندند.



آهنگی از محمد اصفهانی


اینم یک سایت خیلی باارزش که پونه بارانی اسمش هست و داخلش پر از شعر از پونه و سایرین هست و ترانه هم بصورت خودکار پخش میکنه، حجمش خیلی نیست :)

دلم برای فاطمه تنگ شده، کاش بودی. حتی موبلند هم دیگه نیست. همه نیستن

امید نوروزی

سلام :) امروز که رفتم مشیر کهنه، گفتم یه سر برم داخل کوچه امید نوروزی که مدال طلای کشتی فرنگی را برای شیراز و ایران به ارمغان آورد. از یه سمت دیگه پنجره یکی از اتاق هاشون توی حیاط

خونه مادربزرگم اینا باز میشه، اونوقت بگین من مشهور نیستم 


اینم عکس کوچشون


وای من




تو چقدر شبیه مردمانی هستی که میشناختم، .... تو هم خواهی رفت؟

آبنبات غیرت و چن تا چیز دیگه

امروز رفتم نانوایی، نان سنگک بگیرم. آقایی که خمیر آماده میکرد اومده بیرون....دستش توی گوشش بعد از مغازه کناری آچار گرفته با موتورش ور رفته، وقتی خم شد توی جیب عقبش چاقو هم دیدم بعدش لباس مخصوص سفید و خمیری شدش هم کلی با موتور برخورد کرد....

خواستم بهش بگم این درست نیست....گفتم حتما مردم هم حمایت میکنن...نگاهی به مردم توی صف انداختم دیدم یکی دستش توی دماغشه، یکی.... به هر حال پشیمون شدمو رفتم یه نانوایی دیگه....

حالا امروز خودم هم خطا کردم و یه جا که دید نداشتم با سرعت از شیب پایین اومدم که نزدیک بود یه پیکان بخوره به من...شنیدم که به کنار دستیش گفت: نگاه کن ترا خدا...

قبلشم که یه پسر داشت به دختری که شلوار قرمز پاش بود التماس میکرد سوار ماشینش بشه که حتی با ایستادن من هم در دوقدمیش راضی نشد ولش کنه اما بالاخره دختر قبول نکرد....نزدیک کلانتری هم بودیم...اون پسره هم یه دوست پسر دیگه داشت.... اینا هم کتک میخوان....خدایی این غیرتو سراغ داره کسی؟