..........
دلم برات تنگ شده موبلند جونم. فکر نکنی به یادت نیستم....چرا، اما خودت راحتی حتما که به ما سر نمیزنی. هر جایی در پناه خداوند باشی :*
همه خواهرهام در پناه خداوند باشن، الهی
ههه، دیشب بالاخره دیدمش...این موبلند خانم رو. موهاشو ندیدم خب اما از بین چادرش یه دونه چشم و یه دماغ معلوم بود :)) نخیر شوخی کردم. انقدر مهربووووووووووون و
.
.
.
.
و بجنس بود صورتش
آخی، موبلند....مهلبون
بجنس :)
سلام موبلند جونم :)
چند دقیقه پیش صدای بی حالمو شنیدیو اما من وقتی صداتو شنیدم حالم بهتر شد. چون شاید نصف حالم که بد بود بخاطر حس تنهایی بود. هنوزم نصف دیگه حالم بد هستا اما خب فکر کنم سرمای بدی خوردم. بعد از هشت سال اینا داریم از این خونه میریم. دوست دارم روی دیواراش یادگاری بنویسم اما نمیشه خب. چه خاطره های تلخ و شیرینی داشتیم. با عشق اولم وقتی آشنا شدم که توی این خونه زندگی میکردیم...اوف ف ف ف! همین جا بودم که بالاخره دیدم زندگیمونم بهتر شده. بعضی وقتها حواسم خیلی به دخترای اینجا بود، یعنی سعی میکردم دورادورشون ایستاده باشمو حواسم باشه کسی اذیتشون نکنه. چه دخترای خوبی. دلم براشون تنگ میشه هم برای سبزی فروش و بغال مهربون دلم تنگ میشه خب.
موبلند ممنون که امروز صداتو شنیدم :)
این جناب بهونه گیر برام یه نقاشی کشیده
نقاشی من و بابام رو. ولی چون تا حالا من رو ندیده بوده. توهمی کشیده اتم. بهر حال جالب بود برام.
سلام دوستام
من مو بلند هستم
ازین به بعد اینجا مینویسم و میخوام لج این پسملمون رو در بیارم
به قول سنجد:
بر میگردم